غرور، بیچارگی می آورد.
پهلوانی مغرورشد و گفت : خدایا حالا دیگه نوبت جبرئیل است . بفرست بیاد بزنمش زمین.
بیچاره پهلوان مریض و زمین گیر شد.
تاجایی که موش لنگی آمد و یکی از انگشتان او را گزید اما قادر نبود موش را برهاند.
پهلوانی مغرورشد و گفت : خدایا حالا دیگه نوبت جبرئیل است . بفرست بیاد بزنمش زمین.
بیچاره پهلوان مریض و زمین گیر شد.
تاجایی که موش لنگی آمد و یکی از انگشتان او را گزید اما قادر نبود موش را برهاند.
سلام خواهرجان
به روزیم…
فرم در حال بارگذاری ...
سلام خواهرجان
به روزیم…